English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2903 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
admiral of the fleet U دریابد
poaching U دسترسی به لیست ها که فایل یا برنامه ها به منظورجستجوی اطلاعاتی که استفاده کننده مستحق دسترسی به انها نیست
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
thereto U بدان
wherunto U که بدان
thereunto U بدان
thereto attached U پسوسته بدان
thereby U بدان وسیله
whereat U که بدان جهت که در انجا
according as چنانکه بدان سان که
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
poetic justice U کامیابی خوبان و شکست بدان
key-ring U حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-rings U حلقهای که بدان کلید می اویزند
paradoxically U بدان سان که باعقیده .....است
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
he had no evidence to go upon U مدرکی نداشت که بدان متکی شود
nose ring U حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
it was beneath my notice U مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
gate meeting U انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
omnim gatherum U مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
hobby U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
near side U سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
plowhead U چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
timberhead U انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
hobbies U کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
phonoscope U التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
string board U تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
paroli U دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
indo iranian U وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
mumpsimus U ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
cowlstaff U چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
go cart U چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
crankpin U قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
vives U یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
free haul U در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
walking chair U چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
accessed U دسترسی
access code کد دسترسی
approachability U دسترسی
access U دسترسی
gateway U دسترسی
accession U دسترسی
range U دسترسی
reaching U دسترسی
ranged U دسترسی
ranges U دسترسی
access U دسترسی
accessibility U دسترسی
reaches U دسترسی
reached U دسترسی
reach U دسترسی
accessing U دسترسی
accesses U دسترسی
inaccessibility U دسترسی ناپذیری
non access U عدم دسترسی
outreach U دسترسی پیداکردن
inaccessibility U غیرقابل دسترسی
inapproachable U بدون دسترسی
direct access U دسترسی مستقیم
access arm U بازوی دسترسی
video disk U دسترسی مستقیم
access code U رمز دسترسی
access road U جاده دسترسی
access road U راه دسترسی
inaccessibility U عدم دسترسی
availability U میزان دسترسی
accesses U دسترسی راه
accessed U دسترسی راه
access U دسترسی راه
accessing U دسترسی راه
inaccessible U دسترسی ناپذیر
access duct U مجرای دسترسی
multiple access network U شبکه با دسترسی چندگانه
come at able U قابل دسترسی کنارامدنی
accessed U دسترسی یا مجال مقاربت
access U دسترسی یا مجال مقاربت
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
disk access time U زمان دسترسی دیسک
availability U شخص مفید دسترسی
availability principle U اصل دسترسی پذیری
accesses U دسترسی یا مجال مقاربت
random access U دسترسی به اطلاعات به طورناموزون
accessing U دسترسی یا مجال مقاربت
inaccessibly U بطور غیر قابل دسترسی
exclusion area U منطقه غیرمجاز از نظر دسترسی
multiaccess computer U کامپیوتر با دسترسی چند گانه
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> U کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
access to classified material U دسترسی به مدارک طبقه بندی شده
accessible U آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
Manx U وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
green stick U شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that U هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
to open something to [the] traffic U چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
to get to somebody [something] U به کسی دسترسی پیدا کردن [ به چیزی رسیدن]
concentrator U گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
totems U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem U روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
nympholepsy U جنون و علاقه شدید برای دسترسی به چیزهای غیرقابل حصول
mirror writing shadow reading U کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ambitus U [اختصاص دادن فضایی در اطراف قبر یا آرامگاه برای دسترسی به کلیسا]
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
bulletin board system U پایگاه داده اطلاعات و پیام که توسط مودم و اتصال کامپیوتری قابل دسترسی است
he is not of that stamp U را ندارد
flicker free U ی ندارد
there is no style about her U ندارد
it does not weigh with me U ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
Internet U می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
he has no manners U اداب ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
it lacks soul U روح ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
no object U اهمیت ندارد
no matter U اهمیت ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
cells U محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
cell U محل تک حافظهای قادر به ذخیره سازی یک کلمه داده که توسط یک آدرس مشخص قابل دسترسی است
half U مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
external U حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
externals U حافظهای که خارج از سیستم کامپیوتر اصلی قراد دراد ولی توسط CPU قابل دسترسی است
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
his intentions are good U خیال بدی ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
That's not so! U این حقیقت ندارد!
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1چیزی که عوض داره گله نداره
2In someone bad (or good) books.
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1he doesn't mind
1he has nothing to do with it.we've had a disagreement
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com